این وضعیتی که پرسپولیس حالا دچارش شده، برآیند فعالیت تمام کسانیست که ادعای عشق به پرسپولیس را دارند و سالها با عناوینی نظیر دلسوز و عاشق سینهسوخته مشغول تار و مار کردن غریبههایی نظیر استانکو، دنیزلی و قطبی بودند که از قضا بیشتر از تمامی این کهنهسواران هوای معشوقشان را داشتند.
1.بابا پنجعلی
در سریال پایتخت که نوروز امسال از تلویزیون پخش شد، علیرضا خمسه نقش پیرمردی را بازی میکرد به نام "بابا پنجعلی" که آنقدر فراموشکار بود که حتی دو ساعت بعد از خوردن ناهار مهمترین سوالش این بود که چه زمانی ناهار میخوریم؟ حالا گویا همین داستان برای یکی از دلسوزان پرسپولیس که عضو هیاتمدیره است اتفاق افتاده است. پیشکسوتی که گویا آنقدر با تیم محبوبش بیگانه است که نمیداند شمارهی سرمربیای را برای نشستن روی نیمکت پرسپولیس گرفته که یک فصل و نیم هدایای گرانبهایی نظیر باخت رفت و برگشت در دربی، 5 باخت پیاپی، دو رقمی شدن تعداد باختها در یک فصل و مقام چهارمی بین چهار تیم غرب آسیا را به تماشاگران پرسپولیس داده است. جالب است که این عضو دلسوز هیات مدیره تماسش را به پای خواست مردم مینویسد و احتمالا اگر تمام مدیران و مسئولان مثل ایشان این همه دلسپردهی رای مردم بودند، الان سرمربی تیم راهآهن مسئولیت فنی تیمهای ذوبآهن و سپاهان، تیم ملی والیبال و کاناپولو را هم به عهده داشت!
2.علی سلطان
عشق بیهمتای سلطان به پرسپولیس را باید در تعداد جامهایی که برای پرسپولیس آورده و در هر مصاحبه تعدادش تغییر میکند، جستوجو کرد؛ مبادا که در این عشق آتشین رخ داماد سلطان و نهم شدن در لیگ و ارقام نجومی خرید نان خامهای و دست بیعت دادن با هر مدیر و نامدیری را ببینید. سلطان که هر بار بازمیگردد و گویا این بازگشت را پایانی نیست، پس مصاحبههای فراوان در مذمت مدیران غیرفوتبالی، اینبار به یکی از غیرفوتبالیترین مدیران تاریخ پرسپولیس یاعلی گفت و دور جدید فعالیتهایش را در تیم محبوبش آغاز کرد. آغازی که با وعدهی درخشان بازی به سبک پروینی همراه بود. سبکی که همه را به یاد تپههای داوودیه، دویدنهای دیوانهوار و تا حد مرگ دور زمین و مصاحبههای مقصریاب آخر بازی میاندازد. سلطان ابتدا از حمید استیلی حمایت کرد، کمی بعد به یاد علی دایی افتاد و کیست که نداند ته دلش تنها آرش فرزین را لایق نیمکت پرسپولیس میداند!
3.بیژن ِ گادفادر
درست است که کسی او را نمیشناسد اما این همراه استیلی که تا مدتها با اسم کوچکش در رسانهها حضور داشت، عاقبت به طور علنی و رسمی به پرسپولیس پیوست تا بخشی از دانش والای فنیاش را به بازیکنان و کادر فنی تیم که بیسوادهایی مثل سومدیک! را هم شامل میشود ارزانی کند. او احتمالا آنقدر درگیر این وظیفه بوده است که بخش ادبی ذهنش غیرفعال شده و نتوانسته در این روزهای ذلت پرسپولیس بزرگ، آن بیت شعر معروف را در گوش ِ کسی که لایق آن کلمات است زمزمه کند تا عرصهی سیمرغ بلکه بتواند نفسی تازه کند!
4.حاج حبیب ِ دبیر
شطرنجباز قهار قصهی ما که چالههایی خوبی برای امثال دایی و قطبی کنده بود و تزش میدان دادن بیش از حد به سرمربیان برای رو شدن دستشان بود، عاقبت خودش در همان چاله افتاد؛ آنقدر در پرسپولیس ماند تا دیگر کسی برای نقش پررنگ یا کمرنگش در سه قهرمانی به دست آمده هم تره خورد نمیکند. حالا حبیب کاشانی برای تماشاگران پرسپولیس نه نمادی از سه قهرمانی در سه سال، که یادآور خفت فصل نود-نود و یک است. فصلی که تمام اتفاقاتش، از انتخاب مربی تا جذب بازیکن، در هالهای عجیب از بازیهای پشتپرده و نمایشهای آبکی رقم خورد.
5.شهریار شهرری
شاید هیچگاه شکست و وضعیت بغرنج یک تیم در فصل جاری را به گردن سرمربی فصل سابق نیندازند. اما علی دایی بنا به عادتش هیچوقت از گذشتهها جدا نمیشود. وقتی سرمربی پرسپولیس بود، مدام دربارهی تیمملی و حقوق ضایع شدهاش حرف میزد و حالا که روی نیمکت راهآهن نشسته، لحظهای از اظهارنظر کردن دربارهی پرسپولیس غافل نمیشود. به جز این نباید از یاد برد، بخشی از تیم فعلی پرسپولیس را سلیقهی دایی تشکیل داده است. بازیکنانی نظیر فشنگچی، نوری، غلامرضا رضایی و ... توسط او به این تیم آمدند و بعد از گذراندن یک فصل متوسط با سرمربی محبوبشان، این فصل را تا اینجا با شکست مطلق و بازیهای زیرصفر سپری کردهاند. شاید اگر بازیکنان جدید پرسپولیس نظیر کریمی و کاظمیان که مغضوبان دایی بودند، این فصل به پرسپولیس بازنمیگشتند، پرسپولیس بنا شده توسط دایی، با کمک سرمربیگری استیلی، حالا جای مس سرچشمه را در ته جدول گرفته بود.
6.سردار سوخت و ساز
زیاد به عدم آشناییاش به فوتبال توجه نکنید. طبق مصاحبهها و ادعاها ایشان از بچهگی طرفدار پرسپولیس بودهاند و این آشناییشان به قدری زیاد است که برعکس پروین و دیگران یادی از دوران شکوهمند ماضی نمیکنند. سردار بعد از مساوی با نفت سرازپا نمیشناسد؛ چون به قول خودش تیم تحت مدیریتش تیم صدر جدول را متوقف کرده است. زندهگی سردار برعکس تماشاگران پرسپولیس خوب و خوش و آسوده پیش میرود. چون اگر تماشاگران با دستاندازی به اسم حافظه مواجه هستند که آنها در خلسهی خاطرههای خوش فرو میبرد و مقایسهی دیروز دور با امروز افسرده آزارشان میدهد، سردار مقایسهای بین دیروز و امروز ندارد. او شادمان از مساوی مقابل صدرنشین جدول همچنان کادر فنیاش را حفظ کرده است و احتمالا آخر فصل به خود خواهد بالید که پرسپولیس را دوازدهم جدول تحویل گرفته و به مقام شامخ دهمی رسانده است!
7. و اما حمید استیلی
شاید در تمام این سالها، میشد با تکیه بر چهرهی معصوم و صدای ظریفش، تمام شایعات حولش مبنی بر پشتپا گرفتن برای سرمربیانی مثل سوبل، دنیزلی و قطبی را ندیده گرفت. میشد حرفهای سوبل را که او را دلیل باخت تیمش در دربی میدانست، اخراج شدنش توسط دنیزلی و سریال اختلافش با قطبی را گذاشت پای فضای مسموم پشت پرده که به آدم مهربان و معصومی مثل استیلی رحم نمیکند. تا همین دیروز، تا قبل از نشستن روی نیمکت پرسپولیس به عنوان سرمربی، خیلیها او را مظلومی میدانستند که تلاشهایش برای قهرمان کردن پرسپولیس توسط دنیزلی و سوبل حرام شد و سیاهکاری مثل قطبی هم با استفاده از زحمتهای او به محبوب قلبها تبدیل شد. اما امروز حتی اگر استیلی را بهترین انسان روی زمین بدانیم، نباید شک کرد که او یکی از بدترین مربیانی بوده که پرسپولیس تا امروز تجربه کرده است. امروز دیگر به حرفهای بازیکنانی نظیر محمد نصرتی که استیلی را عامل قهرمانی پرسپولیس در لیگ هفتم میدانستند و حتی آنالیز کردن تیمهای حریف را به او نسبت میدادند، تنها میشود لبخند کوتاه و چرکینی زد و به روانشناسی فوتبالیستهای ایرانی فکر کرد که به قول لوکا بوناچیچ مادر ترزا میخواهند. استیلی در فصلی که همهچیز در اختیار داشت، از مدیری همراه تا بازیکنانی که لیستشان کرده بود، آنچنان درهمشکست که مدیران باشگاهی نظیر استیلآذین هم شاید او را به حوالی نیمکتشان راه ندهند. حالا حرفهای او که ادعا داشت پرسپولیس را در لیگ هفتم دو هفتهای آماده کرده و لقمهی حاضر را دم دهان قطبی گذاشته، آنقدر در تعارض با فرصت خواستن برای ساختن تیم بعد از 11 هفته است، که تنها میتوان به او ترحم کرد. استیلی تمام توان سرمربیگریاش را امسال در پرسپولیس رو کرد و نشان داد. و این توانایی آنقدر ضعیف است که دوستان روزنامهنگارش که دیروز برایش افسانهی قهرمانی پرسپولیس توسط او در لیگ هفتم را مینوشتند، حالا رک و راست از "اینکاره نبودن"ش در سایتهایشان پرده برمیدارند.
سایت گل عکسی از روز شادمانی پرسپولیس بعد از بازی با صبا باتری در لیگ هفتم گذاشته است و از کاربران خواسته نظر و احساسشان را بنویسند. راستش احساسی نیست جز تاسف. البته تاسف نه برای استیلی و نه حتی برای تیم بزرگی به اسم پرسپولیس.
این تاسف را باید برای روحیهی ایرانی خورد که باور ندارد پیروز شدن یک تیم یعنی نفع بردن همه. وقتی پرسپولیس در آن فصل قهرمان شد، اعضای باشگاه به جای خوشحالی بابت موفق شدن، دنبال تکهپاره کردن خودشان و تیم بودند تا ثابت کنند در قهرمانی فقط یک نفر نقش داشته و آن هم کسی جز خودشان نبوده. و حالا تیم ِ از هم پاشیده، اعضایش هر کدام به گوشهای رفتهاند و بنا به استعداد و توانایی فردیشان جایگاه جدیدی پیدا کردهاند.
جایگاهی که برای یکی حضور در لیگ ژاپن است و برای نفر دیگر قدم زدن 11 هفتهای دم در خروجی. یکی به مدرسه و معلمیاش برگشته و ستارههای پرمدعا هم در تیمهایی نظیر پیکان و راهآهن پخش شدهاند.
حالا باید داستان مادر واقعی و غیرواقعیای که سر مالکیت یک بچه دعوا داشتند را از سر خواند. کسی که بچه را در میانهی تکهپاره شدن رها کرد، مادر اصلی بود و اینها که بعد از این همه ناکامی هنوز ولکن قبای سرخ محبوبشان نیستند، نمیتوانند دلسوز و مادر اصلی باشند.
تماشاگران پرسپولیس اگر در این هنگامهی پرآشوب فرق دلسوز واقعی و دروغین را دریافتند، میشود به فردا و قهرمانی و پیروزیهای دوبارهشان امیدوار بود اما اگر هنوز "لیسانسههای"! بوق در دست، روزنامهنگاران دمدمی مزاج و پیشکسوتان حقطلب و غرغرو تعیین تکلیف میکنند، وضعیت همینی خواهد بود که هست.